طفل شیرخواره
تقدیم دوست کردم، هفتاد ماهپاره تنها به روی دستم، مانده است، یک ستاره با دستهای بسته، خوانَد قنوت ایثار با چشم نیم بازش، بر من کند نظاره شیران کارزارم، رفتند از کنارم باشد همه سپاهم این طفل شیرخواره نه اشک تا بگرید، نه شیر تا بنوشد نه نور یک نگاهش، نه تاب یک اشاره دوش از عطش نخفته، با دوست راز گفته ...
نویسنده :
مامان
0:49
پسر 2.630 گرمی من
چشمه شوق
من در این شب که بلند است به اندازه حسرت زدگی شعر چشمان تو را می خوانم چشم تو چشمه شوق چشم تو ژرفترین راز وجود ...
نویسنده :
مامان
1:56
شنبل وخوجل
این پسر خوشگه که دست راسته آریای عزیز منه و اون تپلی چشم گرد ایلیاست ...
نویسنده :
مامان
14:12